فکر میکردم باید یک چیزهایی حالیت باشد که یک اتفاق هایی بیفتد؛
بعد درست همین حالا که هیچ چیز[هیچ چیز یعنی همان یک ذره ای که قبلا بود هم -در حد توهم حتی- دیگر نیست] حالیم نیست، دارد یک اتفاق هایی میفتد..
دارد میبردم نجف.
- حلال کنید..
- حیرانی م آرزوست..
- ..که هر که رفته از این ره دگر نمی آید؟!
تنها کسی که با من درست رفتار می کند خیاطم است
که هر بار که مرا می بیند، اندازه های جدیدم را می گیرد؛
بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
- منبع ش را نمیدانم.
- قند نداریم! تلخ میل شود.
آدم ها را نمیدانم اما من به مرور زمان تغییر کردم
تغییراتی که مرا درست در نقطه مقابل خودم گذاشته
یعنی علایق و سلایق م در اکثر زمینه ها عوض شده و حالا شاید چیزهایی را بپسندم که چند سال پیش زیر علامت های سوال و تعجب فراوان له شان میکردم
سالی که گذشت سال اوج این تغییرات بود چنانکه آدم ها و روابط هم از این تغییرات جان سالم بدر نبردند
خوشحالم, دوستانی دارم که بعد از این موج سهمگین همچنان لبخند بر لب بر ساحل رابطه ای چنین مانده اند
تغییرات ادامه دارد.. ممکن است جنگی در پیش باشد..
یک وقتی سماور ذغالی بود و چای اصل گیلان
زمان میبرد تا چای آماده شود آنقدری که همان پای بساط سماور و قوری گل قرمز و استکان های کمر باریک میشد یک دل سیر گفت و شنید..
چایش هم چای بودها!!! مثل چای آتیشی هایی که به یمن سیزده بدر سالی یکبار نصیبمان میشود و طعم و عطرش یک سال! یادمان میماند و اصلا سال بعد به هوای همان چای و جمع شدن دور آتش میزنیم بیرون از لاکمان
حالا اما کتری برقی آمده و چای کیسه ای، کتری را میزنی سه سوته جوش می آید و بعد هم هر کس یک لیوان آبجوش و یک چای کیسه ای و چند حبه قند برمیدارد و میرود توی لاک خودش..
اینجا توی آبدارخانه اما هنوز همان سماور ذغالی بپاست، قوری گل قرمز را داده ایم بند انداخته اند و از نسل رو به انقراض استکان های کمر باریک و گوش شنوا و دل دوستی هنوز اندکی باقیست..
می ارزد به هزارتای این کافی شاپ های مدرن خوشرنگ و لعاب!
- خب من اصولا نمیدانم کدام مارک بهتر است و اینها! اهل فن بگویند چای کدام منطقه ایران بهترتر است، دفعه بعد برای آبدارخانه از آنجا خرید کنیم!
- این پست یکهو یک جورایی جوابیه پست "چند نکته" شد!
- شاگرد عطار میباشم