امروز که میخواستم بیام خونه سوار آسانسور طبقه نهم شدم
یک دفعه به آئینه دقت کردم
نشناختم!
آره .....
خودم را نشناختم
بیشتر دقت کردم ... آشنا بود ... اما خیلی تغییر کرده بود ....
دلم برای خودم تنگ شده
بلیط گرفتم برم یکم فکر کنم ...
شاید هم تونستم خودم رو پیدا کنم ...... شاید
-------------------------
پ ن : دلم نمیخواست اولین نوشته ی زیبای مسافر گرامی را به این زودی بفرستم پایین
اما نمیشد ننویسم!
یا ایها الذین امنو
ایمان بیاورید!
برای ما! چای نوش های حرفه ای! چای لیمو یعنی لحظات ناگهان که میتوان یک نفس تا انتهایش رفت و یک عمر را سِیر کرد...
گوارا...