بعضی ها را نمیتوانم تحمل کنم،
بعضی ها را نمیخواهم ....
دل گیرم از دوستی ها
رئیسم تو دو ماه گذشته دو بار به دیر اومدنم گیر داد ....
حدود یک ماه پیش ساعت 8:07 دقیقه زنگ زد رو موبایلم که کجایی ؟ چرا دیر میایی؟ رسیدم تو اتاقش و فهمیدم گیر کار چیه:
چک اش داشت برگشت میخورد ! منو فرستاد دنبال کاراش با ماشین اداره! تمام روز دنبال کارش بودم تا حل شد!
امروز هم دوباره نزدیک 9 زنگ زد!!!
چرا دیر میایی؟ تو و فلانی هر روز 8:30 میایید!
گفتم مشکلی دارم این روزا!
گفت کارکرد این ماهت رو امضا نمیکنم ! پاشو بیا اینجا اتاق من ...
رفتم اتاقش ....
گفت: اون دفعه رفتی پول ریختی به حساب کدوم شماره بود؟!!!!!
و فکر میکنم این داستان ادامه دارد!!!
تو اون شلوغی همه نامه دستشون بود و تلاش میکردن خودشون رو به وزیر برسونن به گمان اینکه اگر نامشون رو به دست خود وزیر بدن کارشون زودتر راه میفته ....
هر کسی یه خواسته ای داشت
یکی وام میخواست ... یکی ماشین .... یکی اشتغال .....
یه خانم مسن هی سوال میکرد وزیر کجاست من میخوام ببینمش ....
بهش گفتم مادر جان تو این شلوغی که نمیشه ... بعدش هم الان شما وزیر رو هم ببینی نه شما رو یادش میمونه نه میتونه کاری بکنه ... نامه اگر دارید بدید به من تا با بقیه نامه ها ببریم ، حتما بررسی میشه و با شما تماس میگیرن ...
گقت ....
من که چیزی نمیخوام !
نامه هم ندارم!!
فقط میخوام بهش بگم وقتی میره دیدن رهبر سلام ما رو هم برسونه ......
شرمنده شدم....
کرمان - پنج شنبه 6 خرداد 89