تو اون شلوغی همه نامه دستشون بود و تلاش میکردن خودشون رو به وزیر برسونن به گمان اینکه اگر نامشون رو به دست خود وزیر بدن کارشون زودتر راه میفته ....
هر کسی یه خواسته ای داشت
یکی وام میخواست ... یکی ماشین .... یکی اشتغال .....
یه خانم مسن هی سوال میکرد وزیر کجاست من میخوام ببینمش ....
بهش گفتم مادر جان تو این شلوغی که نمیشه ... بعدش هم الان شما وزیر رو هم ببینی نه شما رو یادش میمونه نه میتونه کاری بکنه ... نامه اگر دارید بدید به من تا با بقیه نامه ها ببریم ، حتما بررسی میشه و با شما تماس میگیرن ...
گقت ....
من که چیزی نمیخوام !
نامه هم ندارم!!
فقط میخوام بهش بگم وقتی میره دیدن رهبر سلام ما رو هم برسونه ......
شرمنده شدم....
کرمان - پنج شنبه 6 خرداد 89