سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آبدارخانه
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» منتظران ...

ای منتظران مهدی (عج) به هوش! :

.

.

.

حسین(ع) را

      منتظرانش کشتند!!!

 

 

 

پ ن : خدایا عاقبت کارمان را به خیر کن ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هیچ! ( یکشنبه 88/10/6 :: ساعت 10:46 صبح )
»» کامنت!

آنقدر نوشتم که پارسی بلاگ کم آورد !

 

مجبور شدم کامنت را بیاورد در پست و شما را بکشم در آبدارخانه

 

تا این چای تلخ را تعارفتان کنم و بلکه اندکی به بهانه دنبال قند گشتن معطلتان کنم به یاد روزگاران نه چندان دور ...

 

:

 

سلام

 

آخر سید بزرگوار (میخواستم بنویسم سید جان !‏گفتم چایی نخورده نروم سر یخچال بهتر است!)

 

تصدقت بروم ، قربان آن لباست و فدای آن مرامت بشوم

ما از شما انتظار آمدن و کامنت گذاشتن نداریم که ...

خداییش این انتظار را که همه ی وبلاگ نویسان دارند! یعنی ما هم جزو همان همه؟!

 

ما و شما داستانمان داستان دیگر بود نه این داستان های تکراری و بازاری گیشه پسند که از رو ی دست هم کپی می شوند و فقط ژیلایشان میشود سوسن و زمان جشن چند صفحه در کتاب عقب و جلو میشود ....

 

وقتی میگویم شما سرتان شلوغ است پر بیراه نمیگویم .... البته حتما متوجه شدید که آن کامنت را برای مسافر گذاشتید نه برای من!

اما زمانی سخت نیازتان داشتم و نبودید

نه شما ... که نبودند ....

 

القصه دلمان گرفته است و اگر بر شما افشایش میکنیم از آن است که باز احساسی داریم که به آنها نداریم .... وگرنه چه کار است که شما را ناراحت کنیم ...

 

امروز لپ تاپ رفت زیر 206 و ترکید ! الغرض یاد همه طلبکاری هایمان کردیم و در این وادی هم باز یاد شما کردیم و آن دو ماه ....!

 

خدا وکیلی این را از باب طلب نگفتم که از گره خوردن داستانمان با داستانتان گفتم که از هر راه میروی نشانی هست!

 

میگویی نه ؟! وصله را بر حلقه بزن و رسانیک را نیک رسانه ای بنگر ! حتی رسانه های دیجیتال و هتل و حتی تابلوی عکس حرم امام رضا بر دیوار منزل شما هم!‏

یادت هست آن روضه ی بی مقدمه و باران نم نم و بی ریا؟

همان حکایت گنبد و عکس و موبایل و حرم و ... !

مطلبت را نخواندم چون دلم گرفته اما نگاهم که روی مطلبت لغزید همین کلمات را در آن دیدم!!! عجیب است؟

 

هر جا را مینگری نشانی می بینی ....

حتی آدرس همین تار زیبا را که میجویی در لبگزه میدانی به کجا میرسی؟ به آبدارخانه! باور نداری؟ خودت برو و ببین!!!

 

حال سوی من لب چه میگزی که مگوی؟

 

آخر فدای جدت بشوم که چند روز دیگر لباسمان چون عمامه ی شما سیاه میشود برایشان ... اگر به دادمان نرسی که دلمان آن رنگی میشود ....

 

خب من به شما نگویم به که بگویم؟ به آنکه اصلا اینترنت را از بیخ حرام میداند؟ یا آنکه .... بگذریم!

 

دوستتان داشتم که دوست داشتم در لحظه های سخت دوستم باشید و دوست داشته باشید که دوستان باز هم دست دوستی بدهند و دور هم جلسات بحث و نقد بگذارند

 

راستش را بخواهی هنوز هم حرف دارم

اما میترسم بیشتر بنویسم این پارسی بلاگ دردش بگیرد و کامنتمان را که به پست تبدیل شده مجبور شوم برم فصلنامه چاپ کنم!

پس خودم لبم را میگزم ....

دلم میخواست هم الان سرم را روی شانه هایت بگذارم و نم نم ببارم به یاد آن روزها .... (اولین بار که آمدی اسم مراسمان آن روزها بود ! 9 آذر 85 .. الان ییهو یادم آمد)  ...  به یاد اردو ....

 

شاید وقتی دیگر ....

 

جاری باشید

یا حق

 

پ ن :

خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر

حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگیر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هیچ! ( شنبه 88/9/21 :: ساعت 10:0 عصر )
»» شما سرتان شلوغ است....

بله

 

شما سرتان شلوغ است ...

 

ما هم انتظاری نداریم ....

یعنی الان نداریم

قبلن ها داشتیم و دیدیم به مزاجمان نمیسازد

نه اینکه به مزاجمان نمیسازد حتی به مزاجتان هم نمیسازد ....

پس تسامحن فعلا تا اطلاع ثانوی انتظاری نداریم!

 

(میدانم ... میدانم که تنوین را چطور می نویسند .. اما من که انشای ادبی نمینوسیم ...... دارم حرف دلم را برایت می گویم .....)

 

خدا را شکر ..... که در این مدت گرفتاری شما متوجه نشدید ..... که مبادا باعث نگرانی یا ناراحتیتان بشوم

همان هایی هم که فهمیدند ناراحتم که چرا !

 

خب شما سرتان شلوغ است ...... انتظاری هم ندارم

 

آن موقع که تماسی بود و احوالپرسی و کامنتی! و آفی !  و غیره و ذالک .......... خب حتما سرتان خلوت بوده ........ شاید هم ........ خب همیشه که دنیا یک جور نیست .......  گاهی یک جور دیگر است ............. گاهی چند جور دیگر است .......... گاهی هم اصلا جور در نمیاد!

 

آبدارخانه و مخلفاتش را دیلیت کردیم! (همان حذف اساسی! با تمام مطالبش)  اما ..... کسی نفهمید ......... شاید هم تو فهمیدی اما به روی خودت نیاوردی  .......

البته از انصاف نگذریم یک نفر همان موقع از شیراز زنگ زد که البته جواب ندام !  .... چون واقعا نمیتوانستم  ...... اما کم کم او هم به نبودنم عادت کرد .......  شاید هم آن موقع سرش خلوت بوده ......

اما خب بعضی ها هم اصلا نفهمیدن ....

خب آدم دلگیر میشه ....... وقتی مدیر محتوایی میخواست ....... هر جور بود پیدام کرد و گفت پنل شما فعال شده ....... یعنی واقعا متوجه نشد که همان وبلاگ حذف شده؟

بعد از مدتها تلفن زنگ زد ........ از دیدن اسمش رو صفحه خوشحال شدم ..... الو؟ سلام ...احوالپرسی .... میشه به فلانی بگید چرا اسم ما تو لیست جشنواره شان نیست؟

دوباره این اتفاق با اسم دیگری تکرار شد ........ میشه فلان وبلاگ رو بدید به ما برای فلان کار؟ .....

قبول ..... انتظاری ندارم ..... یعنی الان دیگه ندارم ....... اما تو باشی دلت نمیگیره‏ ؟ .......... بغضت نمیگیره ؟ .......

 

اینجا بود که فهمیدم .......... نبودنم هم مثل بودنم است ............... بیفایده .....

نیاز داشتم که شنیده بشم ..... نشدم

نیاز داشتم دیده بشم ....... نشدم

نیاز داشتم راهنمایی بشم .......... نشدم

........... نشدم

........

 

بعضی هم آمدند و دیدند .... بیتفاوت گذشتند ..... حتی دریغ از یک کامنت و آف و غیره و ذالک با مضمون ملامت آمیز!

و یکسال اینگونه گذشت

 

و حالا در سالگرد آن دارم می نویسم

 

خب از ناراحتی و دلتنگی ها گفتم

انصاف نیست نگویم که کسی و کسانی هم با این که هیچ انتظاری از آنها نبود ..... شاید نزدیک هم نبودن ..... اما خیلی کمکم کردن تو این مدت ...... اون موقعی که جسمی و روحی داغون بودم ........... و هیچ کس نمیفهمیدم ............ بعضی اتفاقا خیلی کمکم کرد .... که ازشون ممنونم ..... حتی اگر ندانند ......

 

به هر حال

شما سرتان شلوغ است  ............ و من هم که دیگر هیچ! ندارم ............ اگرم داشته باشم به کار شما نمی آید .....

شاید اینگونه بهتر باشد

شما هم به کارهای مهمتان برسید ....

بالاخره هر داستانی یه جوری تموم میشه ....

اون داستان هم تموم شده ....... شاید هم داستانی دیگر شروع شود ......

اما بعضی چیزها تو این مدت خیلی اذیتم کرد ..... که نوشته نشود بهتر است

 

نمیخوام دوباره متن رو بخونم ..... اگر غلط داشت یا ببخشید یا تذکر بدید

 

پ ن 1 : گاهی دلم برای نوشته های قدیمی خودم تنگ میشود ....

پ ن 2 : یه قانون نانوشته میگه اینجا چایی به نوبت دم میشه ... البته من بهش پایبند نیستم .... شاید اینجوری نباشه!

پ ن 3 : شمایی که من رو نمیشناسی از بی معنی بودن نوشته دلگیر نشو! .. مخاطب خاص دارد!

پ ن 4 :‏اینجا نمینویسم که بخوانی ..... می نویسم که بماند .... شاید یه روز دلم برای امروز هم تنگ شد

 پ ن 5 : ییهو دلم برای مشهد تنگ شد .... میدانی کدام مشهد؟ ... اس ام اس زده بودند (چند نفر!!) که الان مشهدم .... اما اون مشهد یه چیز دیگه بود ....

 

همین!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هیچ! ( شنبه 88/8/30 :: ساعت 9:19 عصر )
»» نار عشق ....

این مال چند شب پیشه ..... وقتی میخواستم برگردم

اما نشد

دلم نیومد ننوسیمش :

 

خوشا آن دل که امشب در بر جانانه بر گردد                     

                    بـه کــوی آشـنــا از دامــن بـیـگـانه بـرگـردد

دل هر جائیم امـشـب مـقیــم کـوی دلبر شد                    

                    مــبـادا دسـت خالی از در این خــانه بر گـردد

به کوی دوست از هر سو هجوم آورده اند اما                    

                    خـوشــا آنکس که عـاقل آید و دیـوانه بر گردد

دلم در تیرگی گم گشته ای یــاران چراغی کو                    

                    کـه در کــوی حـقـیـقـت از ره افــسانه برگردد

قـفس را بـشکن و آنـگه پـر و بـالم بـده یــارب                    

                    که این مرغ اسیر امشب به سوی لانه برگردد

کمند نــاله، دلـبر را به سـویت مـیکشد ای دل                    

                    به آهـی احـمـد از منبر سـوی حـنانه بــرگـردد

به نـار عـشق یــار  امـشب بـسوزانـیـد میثم را

مــبـادا شـمع روشـن مــاند و پـروانـه بــرگـردد

حاج غلامرضا سازگار



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هیچ! ( یکشنبه 88/8/17 :: ساعت 10:14 عصر )
»» جرقه ...

داغون بودم

آنقدر فشار که خودم را در آینه نشناختم ...

مدت ها بود که به فکر رفتن بودم ....

و فقط یک جرقه لازم بود ... که زد

میگفت بچه ها میگن شما اینجایید و هر چه میگم نیستید میگن : مطمئنی؟ ما فکر میکنیم هستند ....

بلیط گرفتم ... نشستم و پریدم و ..... نمیدانم رسیدم یا نرسیدم ...

شب از نیمه گذشته بود .. تاکسی ها منتظر ... پیاده به راه افتادم ...

نمیدانم رسیدم یا نرسیدم ؟ ..... وارد شدم ... خجالت و سر در گمی دست به یکی کرده بودند ....

دوری زدم و نشستم و زل زدم  .... نمیدانم رسیدم یا نرسیدم ...

جاری شدم .... نمیدانم رسیدم یا نرسیدم

نمیدانم ...

پ ن : بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم ..... گیرم بخرندم به کسی کار ندارم

پ ن 2 : متشکرم از همه اونایی که در این جرقه زدن نقش داشتند!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هیچ! ( سه شنبه 88/8/12 :: ساعت 11:44 عصر )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ما همان جماعتیم .....
فروشگاه آنلاین در تلگرام
مداحان میلیونی .....
آقای جوان .... اشتباه کردید
ابزار اطلاع رسانی یا شایعه پراکنی؟
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 16
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 229068
» درباره من

آبدارخانه
مدیر وبلاگ : هیچ![81]
نویسندگان وبلاگ :
مسافر (@)[18]


از آن موقعی که یادم میاد تو آبدارخانه بودیم و پای سماور! ... اما اگر نبود کمک و پیگیری مسافر گرامی شاید الان آبدارخانه ای هم نبود .... برای سومین بار سماوری روشن کردیم و آبدارخانه ای برپا ... تا کی؟ .. خودم هم نمیدانم

» فهرست موضوعی یادداشت ها
چایی[7] . لیمو[6] . شهید[2] . طنز[2] . مشهد[2] . چایی دم نکشیده![2] . غربت[2] . تو![2] . چای[2] . دوست[2] . مادر[2] . محمود . دوستی . دین . رئیس . راه . رسانیک . رضا . رهبر . زیارت . سردرگم . سریال . سفر . سیلی . شلوغ . شناخت . شهادت . چای دوستی . چای کیسه ای . توان . جمهوری . چایی , لیمو . چایی , لیمو , چای لیمو . چایی ، لیمو ، زندگی مدرن! . ... . آشوب . آنلاین . استانی . اسلامی . اغتشاش . افطار . امام . اندوه مدام . ایرانی . باز . تحمل . تلگرام . تنهایی . غصه . غمگین . فحاشی . فرندفید . فرهنگی . فروشگاه . فیلترینگ فیلتر . کار . کرمان . گروه . لبگزه . چایی لیمو . حذف . حل . خواسته . خود . داستان کوتاه . درددل . دلتنگی . منتظر . نار . ندارد! . نقد . همایش . هیئت . وبلاگ . وحدت . وزارت صنایع آجیل یلدا محرم . وصله . یار . کانال . ظهور . عاشورا . عشق . شوشتری . صلابت . ماجراهای من و مترو .
» آرشیو مطالب
مرداد 1388
شهریور 1388
آبان 1388
دی 1388
آذر 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
مرداد 91
آذر 90
دی 91
خرداد 92
تیر 92
بهمن 92
آذر 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب