یک بار به نظرم گفته بودم که دستم شدیدا میل به نوشتن دارد
اما دلم نه ...
حالا بر عکس شده حکایت درگیری ما !
اینبار دلم میل به نوشتن دارد
اما دستم نه !
دوستی با یک سوال ساده شدیدا میل به نوشتن را در درونم تحریک کرد
اما نمیدانم از کجا شروع کنم
:)
همین!
این مطلب رو یادم نیست کی نوشتم!
فکر میکنم حدودا 7-8 سال پیش بوده چون 5 سال پیش که وبلاگ رو حذف کردم این مطالب رو یه گوشه نگه داشتم
دیدم الان مناسبت داره گفتم دوباره عینا کپی کنم اینجا
---------------------------
همانطور که یک روز به دنیا می آیند ....
بله ID ها ... ایمیل ها ... وبلاگ ها و خیلی چیز های دیگر این دنیا مجازی نیز مانند انسان ها در دنیای واقعی، در دنیای خودشان زندگی می کنند.
هر کدام از این ایمیل های زنده یا فعال یک روز به دنیا(ی مجازی) آمده اند .
و روزگاری را سپری کرده اند ...
گاهی مریض می شوند ..... گاهی بنای ناسازگاری دارند و به هیچ وجه کاری را که از آنها می خواهید انجام نمی دهند ...
گاهی مورد هجوم واقع می شوند ....
در برخی موارد رها می شوند همچون پیران در خانه سالمندان یا کودکان رها شده در خیابان .... بعضی وقت ها دلمان برای آن آی دی ها یا وبلاگ هایی که رهایشان کرده ایم تنگ می شود و دوباره به سراغشان می رویم.
بعضی وقت ها هم میمیرند ..... یا حتی به قتل می رسند ....
بی احتیاطی ما باعث ربوده شدن و یا یا کشته شدن آن ها می شود
یه وقت هایی از رفتن آن خوشحال می شویم چون وجودش مثبت نبوده ..... برخی اوقات هم برای از دست دادنشان ساعت ها به فکر فرو می رویم و ناراحت می شویم و حتی اشک میریزیم
حتی ویروسی شدن و نوع ویروس ها .... شنیدم که ویروسی خودش را از دید ویروس یاب پنهان می کند و ویروسی دیگر ویروس یاب را از کار می انداخت ... دیدم عین همین کارها بر روی سیستم دفاعی بدن هم توسط ویروس ها اعمال می شود... حالا نمی دانم رایانه ها را از روی آدم ها ساخته اند یا آدم ها را از روی رایانه ها!!!!
اما چگونه جرات کنیم و به این فضا با خیلی خصوصیات دیگرش که می دانید و می دانم .... بگویم مجازی؟
آنقدر زندگی ها وابسته به این تکنولوژی ها شده و می شود که گاهی فکر می کنم دنیای غیر از این مجازی است و این واقعی!
خب بعد از مدتها سماور را روشن کردم ! اگر چایش خوش طعم نیست به بزرگواری خودتان ببخشید
از آنجایی که مدت ها است به دلیل مشغله به وبلاگ ها سر نمیزنم .... لذا یا شما خیلی به من لطف داری که هنوز سر می زنی! یا کسی هستی که بنا بر دلیلی یا تصادفی از آبدارخانه می گذری ... اگر خواستی به لطفی خوشحالم کن ... همین!
پ ن : با اینکه اصلا از پارسی بلاگ خوشم نمیاد ولی فعلا همینجا می نویسم ... البته اگر بنویسم!
ان شاالله اگر اتفاقی نیفته
شب های قدر پدر بزرگ و مادر بزرگ رو میبرم مشهد ...
بلیط هم گرفتیم
تا ببینیم چه می شود
انا للله و انا الیه الراجعون ....
پدرم رفت ....
مراسم سوم : یکشنبه 26 خرداد ساعت 14 الی 15:30 مسجد نور - میدان فاطمی
مراسم شب هفت چهارشنبه 29 خرداد
ساعت 16:30 الی 18:30
تهرانپارس - بالاتر از فلکه سوم - خیابان 206 غربی (شهید محرم پور) - پلاک 43 - مدرسه قرآنی شهید جعفری
ضمنا مراسمی روز جمعه ساعت 16 الی 18 در حسینیه روستای شیرجی کلا(شیرگاه) برگزار میشه
آدما گاهی لازمه
چند وقت کرکرشونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کسی نمرده.
فقط دلم گرفته...