به بهانه ای داشتم رساله ی حضرت آقای بهجت را نگاه میکردم
در جواب سوالی فرموده بودند :
کسی که در روز ماه مبارک رمضان روزه خواری میکند و آن را جایز میداند مرتد است.
به یاد صحنه هایی که در خیابان دیده بودم افتادم
لرزیدم ....
پ ن 1: آقای محترم ! وقتی جماعت فوق الذکر عاشق سینه چاک ربنای شما می شوند و خواهان پخش آن در وقت افطار!! آیا جای تامل ندارد؟ چرا سوره حشر عبدالباسط را تبلیغ نمیکنند این جماعت؟ شما با ربنا مأنوسی یا با جماعت...؟
سوالی بود که به ذهنم آمد
ان شاالله که هر چه هستیم و می شویم، هیچ وقت دست آویز و بهانه ی چنین جماعاتی نشویم .
پ ن 2: مطلبی را در باب توصیه هایی برای زندگی شیرین نوشته بودم که با هنگ کردن ناگهانی پارسی بلاگ! پاک شد. ان شاالله به زودی می نویسم
پ ن 3: الان دیدم که پارسی بلاگ محترم!!!! ارسال ایمیل به مشترکان وبلاگ را پولی کرده است ! و جالبتر اینکه با کمال شجاعت!(نخوانید وقاحت!) میگوید ایمیل های ما به دلیل ارسال انبوه! احتمالا! میرود در زباله دان تاریخ!(اسپم) اما شما باید پولش رو بدید!! تازه آدرس ها هم غلط باشد به ما چه!!
از آن جالب تر اینکه ما گفتیم پولش را هم می دهیم ! خبر بدید به مشتریان خوب آبدارخانه ما و دکمه تائید کسر مبلغ را هم زدیم ! اما این گونه جواب دادند :
This webpage is not available
باز هم صد رحمت به این اپراتور های تلفن همراه! با این که میگویند گرانفروشند! ولی اگر پیامک شما برگشت بخورد پولش را از شما نمیگیرند!
آقای فخری چشمتان روشن! خدا قوت!
فرصت کنم دنبال خانه جدید بگردم نقل مکان میکنم . در اسرع وقت ان شاالله!
خب گفته بودم که میخواهیم در رویکرد جدید آبدارخانه (با توجه به پیر شدن آبدارچی!) توصیه هایی برای بهتر شدن زندگی داشته باشیم
البته اصل این توصیه ها برای زنان و مردان جوان و تازه ازدواج کرده است (البته اصل دله! که باید جوان باشه)
در این مثلا یادداشت! میخوام مطلبی رو که در گوگل پلاس یکی از دوستان دیدم با کمی تغییر برایتان نقل کنم (منبع اصلی را نمیدانم)
این مطلب را خوب بخوانید تا بتوانید دوستان خوبی دم کنید! و چایی های خوبی پیدا کنید!!
برداشت اول :
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست
هول هولکی ودمدستی.
آب جوش را میریزی و کیسه را که از داخل آن بیخبری می اندازی داخلش
این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند.
این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود، فقط از سراجبارمی خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی.
برداشت دوم :
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است.
پر از رنگ و بو
این دوستی ها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دارتعریف کردن برای فرستادن اس ام اس ها وایمیل های صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی درفنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشحال ترین آدم روی زمینی.
فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده درفنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر! یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای .
برداشت سوم :
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است.
اول با کمی آب میشویی اش تا خاک آن گرفته شود و اصل چای بماند
بعد باید نرم دم بکشد.
باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی.
آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی.
باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی.
عطر ملایمش را احساس کنی
و آهسته آهسته بنوشی اش
و زندگی اش کنی
ونتوانی فراموش اش کنی!
نوش!
آب دریا را اگر نتوان کشید ...
پس به قدر تشنگی باید چشید...
(عکس از خودم - مشهد اردهال - 89)
اذان ظهر را گفته بودن، برای نماز راهی مسجد شد ...
درصف های آخر یه گوشه جا پیدا کرد و نشست، اقامه گفتند و نماز ظهر را قامت بستند
سلام را که مکبر اعلام کرد مشغول مصافحه با اطرافیان بود که مردی لاغر اندام رفت جلوی صفوف
شروع کرد به صحبت که پسرش عمل کرده و در بیمارستان بستری است و خرج عملش 3 میلیون تومان شده ... گفت هزینه ها را دادم یک مقدار را هم بخشیده اند و الان 3 روز است برای 50 هزار تومان مانده ام که بچه ام را مرخص کنند تا بریم شهرستان خودمون...
به فکر فرو رفت دلش میخواست کمکی کند، مرد برگشت و در صفوف نماز نشست
نماز دوم هم تمام شد چشمش مرد را دنبال میکرد ...
آهسته رفت و کنار جا مهری نزدیک درب مسجد نشست.
چند بار حرفش را با خودش تکرار کرد و به سمت مرد حرکت کرد، اما بدون ااینکه چیزی بگوید از جلوی مرد عبور کرد...
بیرون درب ایستاد و به مرد خیره شد
چند دقیقه بعد که مسجد خلوت تر شده بود باز به سمت مرد حرکت کرد و کنار او نشست.. یکی دو نفر به مرد نزدیک شدند و مبالغی در حد هزار تومان و پانصد تومان را در مشت مرد گذاشتند و رفتند ...
آهسته سر صحبت را باز کرد : مشکل فرزندتون چیه؟
- دستش شکسته
- بیا با هم برویم بیمارستان ان شاالله حل می شود.
مرد گفت که بدهی باقیمانده 100 هزارتومان بوده که پیش نماز مسجد گفته پنجاه هزار تومان ان را برایش درست میکند و الان منتظر است تا حاج آقا از تعقیبات نماز فارق شود...
گفت پس من بیرون منتظرم تا شما بیایی و با هم برویم بیمارستان
آمد جلوی درب مسجد ایستاد
چند دقیقه بعد مرد نگران بیرون آمد و نگاهی کرد، انگار نگران بود که رفته باشد، خیالش که راحت شد گفت : الان می آیم و به داخل مسجد رفت ...
همراه با یکی دیگر از نمازگذاران و پیش نماز از مسجد خارج شد آن نمازگزار هم میخواست به بیمارستان برود و مشکل مرد را حل کند
نگران شد که عقب بماند، فورا جلو رفت و با لبخند موضوع را مطرح کرد و هر سه نفر با نامه پیش نماز راهی بیمارستان شدند.
پس از پیگیری و بررسی مشخص شد که بعد از همه ی بخشش ها و تخفیف ها هنوز 100 هزارتومان دیگر باید بپردازد.
دو نفری مبلغ را پرداختند، خانم حسابدار گفت شما رسید را میخواهید؟ به سمت نمازگزار دیگر برگشت و سوال کرد که جواب او هم منفی بود جواب را به مسئول صندوق منتقل کرد، گفت: پس روی قبض می نویسم که این مبلغ را شما پرداخت کرده اید، تا مشخص باشد.
از پشت شیشه نگاهی به او کرد و گفت : نیازی نیست قبضش را به خودش بدهید، هزینه را خودش پرداخت کرده، آن خانم با کمی تعجب نگاهی کرد و لبخندی زد و پس از مکث کوتاهی کارش را ادامه داد.
قبض را به مرد داد و گفت : مواظب پسرت باش، ان شاالله زودتر خوب می شود.
مرد به خودش می پیچید و انگار بجز تشکر چیز دیگری میخواست بگوید. نگران هزینه راه بود که تا کرج باید بروید آن نمازگزار سریع یک پنج هزارتومانی در دست مرد گذاشت
با خودش فکر کرد که کم است یکی هم او داد...
از بیمارستان خارج شدند و با هم خدا حافظی کردند و رفتند
راضی بود و لبخندش نمایان
رفت ...
شب یکی از دوستان قدیمی با او تماس گرفت و بعد از حال و احوال ناگهان گفت: تو میخواستی که من آن دنیا مدیون تو باشم؟ این چه کاری بود؟ چرا یادآوری نکردی؟
جا خورده بود و گیج شد، سوال کرد که موضوع چیست؟
آن دوست گفت: در جابجایی در سررسیدی قدیمی نوشته ای پیدا کردم که من به شما بدهکارم!
تعجبش بیشتر شد گفت: بعید میدانم! اگر هم بدهکار بوده ای حتما پرداخت کرده ای من اصلا یادم نیست
دوستش گفت: نه من بیش از 70% مطمئنم که بدهکارم شماره حسابت را بده تا واریز کنم
سوال کرد حالا چقدر هست این مبلغ؟
جواب داد : پنجاه و پنج هزارتومان، البته نمیدانم چرا فکر میکنم برای وام بوده اما اگر 4 قسط داده بودم باید 50 هزارتومان باشه نمیدانم چرا 55 است ولی خب نوشته ام ....
دیگر دلایل را نمیشنید و فقط به یک چیز فکر میکرد ....
سلام بر مشتریای گل آبدارخانه ی تار عنکبوت بسته!
اول یه خبر بدم که طی یک حرکت انقلابی! تصمیم گرفتیم دکوراسیون آبدارخانه را بریزیم به هم!
آبدارچی دوم! شدیدا داره تلاش میکنه تا فعلا یه تغییر درست و حسابی ایجاد کنه که خب به زودی خودتون می بینید!
یه صحبت هایی هم شده که احتمالا یه آبدارچی جدید هم استخدام کنیم بلکه هم چند تا!
حالا بریم سر اصل مطلب!
میخوام یه توصیه بهتون بکنم که زندگی خوبتون بهتر هم بشه
توصیه های ما زنونه مردونه داره و بعضیاش هم درهمه!
این یکی برای خانمای گرامیه
لازمه که بگم این روش همین امشب تست شده و تاثیر فوق العاده ای داره!
مواد لازم :
1- مقداری آب لیمو (اگر لیمو ترش تازه باشه بهتره)
2- شکر (به میزان لازم)
3- لیوان و قاشق
4- یخ (به میزان لازم)
5- یک عدد همسر خسته! (مجرد ها میتونن از یک عدد پدر خسته استفاده کنن!!)
6- یک عدد حمام داغ!
خب روش کار رو مختصر و مفید میگم!
وقتی همسر گرامی خسته و کوفته از سر کار اومده و میره تا یه دوش آب گرم بگیره شما بلافاصله دست بکار بشید و یک لیوان شربط آبلیمو با یخ فراوان! درست کنید البته در تواریخ نوشته اند که آب انار هم با یخ خیلی جواب میده !
بعد تشریف ببرید پشت در حمام و شربت خنک رو از لای در به همسر گرامی تعارف کنید
(یعنی اگر تا حالا اثر آب انار یا شربت تگری در لابلای بخار حمام رو تست نکردید زودتر دست به کار بشید !)
یادتون نره بعد که همسرتون از حمام بیرون اومد و اخلاقش کلی فرق کرده بود آبدارخانه ما رو هم دعا کنید!!